سفارش تبلیغ
صبا ویژن
طمع حکمت را از دلهای دانایان می برد . [پیامبر خدا علیه السلام]

آتنا

ارسال‌کننده : کاظم بهمنی در : 86/9/24 12:18 صبح

 

هـرگز تـو هـم مــانـنــد مـــن آزار دیــدی؟
یــار خــودت را از خــودت بــیــزار دیــدی؟

آیــا تـو هـم  هر پــرده ای را تا گشودی
از چــار چــوب پـنـجـــره دیـــــوار دیــدی؟

اصـلا بـبـیـنـم تـا بـه حـالا صـخــره بودی؟
از زیـــر امــــواج آســـمـان را تــار دیدی؟

نـام کـسی را در قـنـوتت گـــریـه کـردی؟
از «آتـنـا» گـفـتن «عــذابَ النـّار» دیدی؟

در پـشـت دیـوار ِحیاطی شعـر خوانـدی؟
دل کـنـدن از یــک خــانه را دشـوار دیدی؟

آیا تو هم با چشم ِ بـاز و خیس ِ از اشک
خواب کسی را روز و شب بـیـدار دیدی؟

رفتی مطب بی نسخه برگردی به خانه؟
بیـمار بـودی مثل ِمن ؟ ، بیمار دیــدی؟؟

حقـا که بـا مـن فــرق داری ــ لا اقـل  تـو
او را که می خواهی خودت یک بـار دیدی




کلمات کلیدی :

تقدیم به ماهی ها!

ارسال‌کننده : کاظم بهمنی در : 86/9/4 1:8 صبح

 

از مرگ پری درون دریا غوغاست

هر گوشه برای او عزایی بـرپاست

ایـن شوری افتاده بـه جانِ دریـا

از گریه دسته جمعی ماهی هاست




کلمات کلیدی :

کسی که در حضور تو ...

ارسال‌کننده : کاظم بهمنی در : 86/8/20 12:26 صبح

کسی که در حضور تو غزل ارائه می کند

کسی که در حضور تو غــــزل ارائه می کند
حـــــرف نمی زند تو را ، عمل ارائه می کند

...فقـــــــط برای کام خود لـب تو را نمی گزم!
کسی که شهد می خورد عسل ارائه می کند

نشسته تـوی دفترم نگاه ِ لـــــــرزه افـکنت
و صفحه صفحه شاعرت گسل ارائه می کند

به کُشته مرده های تو قسم که چشم محشرت
به خاطر ِ معـــاد تـو  اجـــل ارائه می کند

« رفــاه ِ» دست های تو شنیده ام به تازگی
برای جــذب مشتری « بغـــل » ارائه می کند

بگو به کعبه از سحر درون صــــــف بایستد
ظهــر ، قریش ِ طبع من هبل ارائه می کند
( )
ظهــر ، کلاس ِ دینی و مـن و تـو  و معـلمی
که هی برای بـــودنت عـلل ارائه می کند

و غیبتی که می زند برای"بهمنی"ست که
نشسته در حضــــور تو غزل ارائه می کند...




کلمات کلیدی :

هرگز...

ارسال‌کننده : کاظم بهمنی در : 86/8/13 2:13 صبح

 

هـــرگــــز نشدم ساده پذیـرای کسی

دل خوش نشدم به شاید امّای کسی

یک عمر گذشت و افتخارم این است:

لـی لـی نـگـذاشـتم به لالای کسی

 

 




کلمات کلیدی :

حجله

ارسال‌کننده : کاظم بهمنی در : 86/8/1 12:17 صبح


کوچه ی مهر- سر نبش - کماکان باران

حجله 

خبر خـیر  ِتو از نقـــل رفیقـــــان سخت است
حفظ ِحالات من و طعنـه ی آنان سخت است

لحظه ی بغـض نـشد حفــظ کنم چشــمم را
در دل ابـــر نگــهـــداری بـــــاران سخت است

کشتی ِ کوچک من هر چه که محــکم باشد
جَستن از عرصه ی هول آور طوفان سخت است

ســاده عاشق شده ام ساده تر از آن رســوا
شهره ی شهر شدن با تو چه آسان... سخت است

ای که از کوچه ی ما می گذری ، معشـــوقه!
بی محلی سر این کوچه دوچندان سخت است

زیـر بــاران که به من زل بزنی خواهی دید:
فن تشخیص نم از چهره ی گریان سخت است
??
کوچه ی مهـــــر ـــ سـر نبش ، کماکان باران...
دیــدنِ حـجلــه ی من اول آبــــان سخت است!!

 

 


 




کلمات کلیدی :

خوبان ببخشند!

ارسال‌کننده : کاظم بهمنی در : 86/7/16 12:35 صبح

 

از پشت نقابمان عیان کن ما را
آیینه ی عبرت جهان کن ما را
اینجا همه ادعای یاری داریم!
یک جمعه بیا و امتحان کن ما را




کلمات کلیدی :